شهر حسرت...داستان کوتاه انگلیسی
ترک کردن شهر حسرت
برنامه ریزی نکرده بودم که این موقع از سال به مسافرت بروم اما تقریبا با عجله چمدانم را بسته ام. سفر جالبی نخواهد بود و از قبل می دانستم چیز خوشایندی برای من اتفاق نخواهد افتاد. در مورد سفر سالانه خودم یعنی " سفر به غم" صحبت می کنم.
بلیط خطوط هوایی ای کاش داشتم را گرفتم که به آنجا بروم . واقعا سفر کوتاهی بود. چمدانی را که نمی توانستم داخلش را چک کنم برداشتم. خودم اینطور می خواستم که تمام طول روز حملش کنم. به اندازه هزاران خاطراتی که می توانستند وجود داشته باشند سنگینی می کرد. وقتی به ترمینال فرودگاه بین المللی شهر پشیمانی رسیدم هیچ کس به من خوش آمد نگفت. بین الملی است به این خاطر که افراد از سراسر دنیا به این شهر ملال انگیز می آیند. وقتی برای اطلاع از رسیدنم به هتل آخرین پناه رفتم متوجه شدم که باید برای مهم ترین اتفاق سال یعنی چشن افسوس تدارک دیده باشند. نمی خواستم چنین اتفاق مهم اجتماعی را از دست بدهم چون می دانستم اشخاص مهمی در آن شرکت خواهند کرد.
اول از همه خانواده انجام شده ها حضور خواهد داشت که همانطور که می شناسید شامل افرادی مثل: بایستی داشت باید داشت و می توان داشت است. بعد از آنها خانواده ای داشته ام وارد می شود. البته فرصت ها هم حضور خواهد داشت همین طور گمشده و از دست داده. پر جمعیت ترین خانوداه دیروز هاست. بقدری زیادند که نمی توان آنها را شمرد اما هر کدامشان داستانی غم انگیز برای گفتن دارند.
رویاهای خسته هم بی شک نمایان خواهد شد و این تقصیرشان هست که ما را با داستان شکست هایش مهمان می کند و هر داستان هم توسط ملامتم مکن و نمی توانم کمکش کنم با صدای بلند تشویق می شوند.
برای کوتاه کردن داستان بلندم باید بگویم که با علم به اینکه این جشن ناامید کننده، هیچ مزیت و فایده ای برای من ندارد باز هم در آن شرکت می کردم. و مثل همیشه نا امید شدم. اما وقتی به داستان و اتفاق های که در گذشته منجر به شکست من شدند فکر کردم. ناگهان متوجه شدم که این سفر و اتفاقات بعدی مثل جشن افسوس را می توانم توسط خودم لغو کنم. و واقعا به این باور رسیدم که من مجبور نیستم که آنجا باشم. مجبور نیستم که افسرده باشم. چیزی به خاطرم رسید: نمی توانم دیروز را تغییر داد اما این قدرت را دارم که امروز را روز فوق العاده ای بسازم و به بهترین شکل زندگی کنم. من می توانم شاد و سرزنده و دلگرم باشم و حتی به دیگران روحیه بدهم. با دانستن این حقیقت بسرعت شهر حسرت را ترک کردم و هیچ آدرسی باقی نگذاشتم. به خاطر اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شدم متاسفم؟ قطعا همین طور است و به خاطر آنها متاسف هستم. اما هیچ راهی برای جبران گذشته وجود ندارد.
پس اگر برنامه ریزی کرده اید که به دنیای حسرت بازگردید همین حالا همه چیز را لغو کنید و به جای آن به جایی به نام شروع مجدد بروید.جایی که من دوستش دارم و برای همیشه ساکنش شده ام. همسایه هایم؛ خودم را بخشیده ام و شروع جدید هم بسیار کمکم کرده اند. شما نیازی به حمل چمدان سنگینی را ندارید چرا که در کنار در ورودی در لحظه ورود، بار شما از شانه هایتان بر روی زمین قرار می گیرد. برای یافتن این شهر خدا به شما کمک خواهد کرد. همان طور که متوجه خواهید شد، آنجا همان قلب شماست...لطفا دنبال من هم بگردید..من در خیابان می توانم انجامش دهم زندگی می کنم.